loading...
اس ام اس
آخرین ارسال های انجمن
امیر بازدید : 377 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

چند متن  درباره مسلم ابن عقیل محرم91


متن محرم درباره مسلم ابن عقیل آذر91

 

متن ها در ادامه مطلب...

 

دوست دارم بارها از تن جدا گردد سر من
تا شود تقدیم خاک پات، خون حنجر من
دوست دارم عضو عضوم طعمه‎ی شمشیر گردد
تا تو لبخندی زنی بر زخم‎های پیکر من
دوست دارم وقت جان دادن به بالینم بیایی
تا بیفتد بر گل رویت نگاه آخر من
دوست دارم در هجوم خنده‎های تلخ دشمن
بر تو ریزد همچو باران، اشک از چشم تر من
دوست دارم تا به جرم عشق تو، کوچه به کوچه…
از فراز بام‎ها آتش بریزد بر سر من
دوست دارم در کنار دختر مظلومه‎ی تو
صورت خود را کند تقدیم سیلی، دختر من
دوست دارم دور عباس علمدارت بگردم
تا شود ام‎البنین، فردای محشر مادر من
دوست دارم تا به جرم عشق گردم سنگ‎باران
سنگ‎ها گردند بین کوچه‎ها، هم سنگر من
دوست دارم طوعه بعد از کشتنم آید سراغم
در کنار پیکرم گرید به جای خواهر من
دوست دارم تا بریزد بحر بحر از چشم میثم
اشک خونین بر من و بر لاله‎های پرپر من
“غلامرضا سازگار”

.

.

.

بی قرار ،کوفه ام با،قلب چاکم
همچو زهرا، مادر تو، روی خاکم
++یابن الزهرا،کوفه میا++
کوچه گرد کوفه ام در بی وفایان
هم به یاد کاروان گشته مهمان
دیده ام مانده به راهت ای نگارم…
خدا کند که نیایی ای قرارم
از جفای این نامردان** غرق در خون گشته مهمان
همه جا در ، یاد یارم، ز غمش بر ،روی دارم
به فدای ، او نمایم،به رهش هر آنچه دارم
سر خود بر کف نهادم به امید وصل رویش
به خدا غمی ندارم به جز از هجران یارم
تنم با خون شد آغشته**غربت تو مرا کشته
++یابن الزهرا،کوفه میا++
بین شهر بی وفایی من تنها
سر به دار عشق توام یابن الزهرا
غربت یک کاروان را بنگرم من
اشک چشم کودکان را بنگرم من
سر می نهم به پای تو**جان مسلم فدای تو
++یابن الزهرا،کوفه میا++
شده ام اسیر دشمن به جدایی سر از تن
مگر اقتدا نمایم به نگار سر بدارم
من و لحظه های آخر دل و خاطرات دلبر
سینه ام شد همچو مجمر ز دو دیده خون ببارم
سینه سوزان دیده گریان**سینه سوزان دیده گریان
++یابن الزهرا،کوفه میا++

 

.

.

.

 

به شهر کوفه پر دردم میان کوچه می گردم
نمی خواهم که از خجلت دگر سوی تو بر گردم
شکسته قلب پر خونم شبیه نیل و جیحونم
تو سرگردان در صحرا من از هجر تو مجنونم
الا ای زاده حیدر بیا در کوفه و بنگر
به روی دار عشق تو طرفدارت شده بی سر
ز داغت آتشینم من ببین نقش زمینم من
چنین جان داده ام تا که عزایت را نبینم من
فدایی تو گردیدم ز اندوه تو رنجیدم
کمی از غربت حیدر به شهر کوفه را دیدم
به یاری من تنها همه بستند همه درها
به خاک کوچه افتادم ببردم نام زهرا را
به شهر شب چو مهتابم به دیدار تو بی تابم
کشیده بر زمین جسمم که خاک پای اربابم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2721
  • کل نظرات : 473
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 2762
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 162
  • بازدید امروز : 90
  • باردید دیروز : 1,358
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 90
  • بازدید ماه : 20,183
  • بازدید سال : 180,507
  • بازدید کلی : 11,892,402
  • test