دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد / عاقبت با عشق و غم کوه امیدم آب شد
گفته بودی یوسف گم گشته باز آید ولی / یوسف من تا قیامت.همنشین چاه شد .
.
.
.
به راه پای خسته ات دیدگانم را می سایم تا انعکاس زلال.قدمهایت را جاودانه کنم ، سبز باشی عزیزترین .
.
.
.
همیشه با غمت من در ستیزم / به این خاطر همیشه اشک میریزم
روی هر برگ گلی این را نوشتم / تویی امید من تنها ، عزیزم .
.
.
.
پرندگانم را آزاد کردم ، زیرا.فهمیدم "نداشتن" تنها راه از دست ندادن است .
.
.
.
من آن ابرم که بارانش تو هستی / همان یوسف که.کنعانش تو هستی
مسافر میشوم تا آخر عمر / در آن راهی که پایانش تو هستی .
.
.
.
دنیای آدم برفی ها دنیای ساده ایست ، اگر برف بیاد هست ، اگر برف.نیاید نیست ، مثل دنیای من ، اگر تو باشی هستم ، اگر نباشی … !
.
.
.
این روزها آنقدر شکسته ام ، که عصا به دست راه میرود دلم !
.
.
.
بند بند دل بنده به بند بند.دلت بنده ، دلبند بنده ، دلم برات تنگه !
.
.
.
با یاد تو زندگی کردن چه کم.خرج است ، نه خواب میخواهد ، نه خوراک !
.
.
.
شغل شریفی است : سوختن برای او که حتی.لحظه ای برایت تب نکرد .