یک داستان جدید جالب و آموزنده اسفند 91
داستان های آموزنده اسفند 91
داستان های جالب و خواندنی اسفند 91
داستان جدید و تازه
داستان جدید اسفند 91
برای خواندن داستان ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید.....
در دهکده ای یکی از کشاورزها سگی داشت که همیشه کنار جاده می نشست و منتظر وسایل نقلیه ای میشد که از آن مسیر رد می شدند. به محض این که ماشینی سر می رسید ، سگ به دنبال آن تا پایین جاده می دوید و در حالی که پارس می کرد ، سعی می کرد تا از آن ماشین جلو بزند.
روزی همسایه آن کشاورز از او پرسید : فکر می کنی بالاخره روزی سگت موفق می شود که از این ماشین ها سبقت بگیرد ؟
کشاورز پاسخ داد : این موضوع مهم نیست. آنچه مهم است این است که اگر روزی از یکی از این ماشین ها سبقت بگیرد چه چیزی به دست خواهد آورد ؟
نتیجه : در زندگی به دنبال اهداف باارزش باشید !!!
موضوع: داستان,داستان های کوتاه و آموزنده
.
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند ، عارفی از کوچه ای می گذشت. غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است. به او گفت : چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟
غلام جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد ، پس چرا غمگین باشم ؟
عارف گفت : از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم …
.
.
روزی “ترس” در را می کوبد ، “ایمان” پاسخ می دهد و در را باز می کند اما هیچ ترسی پشت در نبود !!!
موضوع: داستان,داستان های کوتاه و آموزنده
.
داستان معروفی از “تام واتسون” بنیانگذار شرکت بزرگ کامپیوتری I.B.M نقل می کنند که :
یکی از کارمندانش اشتباه بزرگی مرتکب می شود و مبلغ ده میلیون دلار به شرکت ضرر میزند ! این کارمند به دفتر واتسون احضار شده و پس از ورود میگوید : تصور می کنم باید از شرکت استعفا دهم.
واتسون در جواب پاسخ میدهد : شوخی می کنید ؟؟؟ ما همین الآن مبلغ ده میلیون دلار بابت آموزش شما پول دادیم !
موضوع: داستان,داستان های کوتاه و آموزنده