loading...
اس ام اس
آخرین ارسال های انجمن
امیر بازدید : 495 چهارشنبه 09 اسفند 1391 نظرات (0)

یک داستان جدید جالب و آموزنده اسفند 91

dastane jadid dastane jaleb ,,حکایت کوتاه ترس و ایمان,داستان آموزنده هزینه آموزش, داستان اهداف باارزش, داستان زیبای توکل بر خدا ,داستانک های زیبای اسفند 91,,داستان 92 ,داستان آموزنده اسفند ماه, داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا ,داستان جالب ,داستان جدید داستان های آموزنده اسفند 91 ,داستان های آموزنده جدید ,داستان های آموزنده و بسیار زیبا ,داستان های آموزنده و جالب, داستان های بسیار زیبا داستان های جالب و آموزنده اسفند ماه 91 ,داستان های جالب و جدید اسفند ماه ,داستان های کوتاه اسفند ماه 91 ,داستان های کوتاه جدید داستان های کوتاه و آموزنده جدید ,داستان های کوتاه و اموزنده, داستان کوتاه 92 ,داستان کوتاه آموزنده ,داستان کوتاه جالب, داستان کوتاه جدید داستان کوتاه و آموزنده جدید, داستانک اسفند ماه, داستانک جالب,داستانک جدید, داستانک زیبا,

 داستان های آموزنده اسفند 91

داستان های جالب و خواندنی اسفند 91

داستان جدید و تازه

داستان جدید اسفند 91

برای خواندن داستان ها به ادامه مطلب مراجعه نمایید.....

 

در دهکده ای یکی از کشاورزها سگی داشت که همیشه کنار جاده می نشست و منتظر وسایل نقلیه ای میشد که از آن مسیر رد می شدند. به محض این که ماشینی سر می رسید ، سگ به دنبال آن تا پایین جاده می دوید و در حالی که پارس می کرد ، سعی می کرد تا از آن ماشین جلو بزند.
روزی همسایه آن کشاورز از او پرسید : فکر می کنی بالاخره روزی سگت موفق می شود که از این ماشین ها سبقت بگیرد ؟
کشاورز پاسخ داد : این موضوع مهم نیست. آنچه مهم است این است که اگر روزی از یکی از این ماشین ها سبقت بگیرد چه چیزی به دست خواهد آورد ؟
نتیجه : در زندگی به دنبال اهداف باارزش باشید !!!

موضوع: داستان,داستان های کوتاه و آموزنده
.
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند ، عارفی از کوچه ای می گذشت. غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است. به او گفت : چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟
غلام جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد ، پس چرا غمگین باشم ؟
عارف گفت : از خودم شرم کردم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم …
.
.
روزی “ترس” در را می کوبد ، “ایمان” پاسخ می دهد و در را باز می کند اما هیچ ترسی پشت در نبود !!!
موضوع: داستان,داستان های کوتاه و آموزنده
.
داستان معروفی از “تام واتسون” بنیانگذار شرکت بزرگ کامپیوتری I.B.M نقل می کنند که :
یکی از کارمندانش اشتباه بزرگی مرتکب می شود و مبلغ ده میلیون دلار به شرکت ضرر میزند ! این کارمند به دفتر واتسون احضار شده و پس از ورود میگوید : تصور می کنم باید از شرکت استعفا دهم.
واتسون در جواب پاسخ میدهد : شوخی می کنید ؟؟؟ ما همین الآن مبلغ ده میلیون دلار بابت آموزش شما پول دادیم !


موضوع: داستان,داستان های کوتاه و آموزنده

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 2721
  • کل نظرات : 473
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 2762
  • آی پی امروز : 40
  • آی پی دیروز : 162
  • بازدید امروز : 405
  • باردید دیروز : 1,358
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 405
  • بازدید ماه : 20,498
  • بازدید سال : 180,822
  • بازدید کلی : 11,892,717
  • test