جمله های گریه آور عاشقانه دی ماه91
یستون کنده شده و عشق به جایی نرسید ، دیگر از تیشه فرهاد بدم می آید ! … دل کندن اگر آسان بود ، فرهاد بجای بیستون دل نمیکند!
.
.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست ، بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبور میشی آخرش را با جدایی به سرانجام برسانی
.
.
دیشب از دلتنگیت بغضی گلویم را شکست … گربه ای شد بر فراز آرزوهایم نشست … من نگاهت را کشیدم روی تاریخ غزل … تا بماند یادی از روزی که بر قلبم نشست
.
.
حکایت من ، حکایت کسی است که عاشق دریا بود اما قایق نداشت ، دل باخته سفر بود اما همسفر نداشت ، حکایت کسی است که زخم داشت و ننالید ، مثل پرنده ای که دلش هوای آسمان داشت و دربند صیاد بود
.
.
لالا لالا بخواب دنیا خسیسه … واسه کمتر کسی خوب مینویسه … یکی لبهاش همیشه غرق خنده است … یکی پلکاش تو خوابم خیس خیسه … یکی جز ” یاد تو ” هیچی نداره !
.
.
سفر نکن خورشیدکم ، ترک نکن منو نرو … نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو … نذار که عشق منو تو اینجا به آخر برسه … مرگ تو و مرگ من از رفتن تو سر برسه …
.
.
تابوتم فردا از کوچه ات میگذرد ، چشم مپوشان ، این مرده همان است که بیمار تو بود !
.
.
دیگر نمیگویم گشتم نبود ، نگرد نیست! بگذار صادقانه بگویم؛ گشتم ! اتفاقا بود، فقط مال من نبود. بگذار دیگری بگردد ، لابد مال اوست ….
.
.
بغض هایم را به آسمان سپرده ام ، خدا بخیر کند باران امشب را ….
.
.
بگین یه آرزو دارم ، داشتن اون همین و بس … بگین اگه پیشم نیاد ، دیگه تموم میشه نفس … خیلی چیزا بهش بگین ، بگین روزای آخره … نفس ندارم به خدا ، زود میمیره این دیوونه !
.
.
توی آسمون دنیا هرکسی ستاره دارد … چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی ندارد !
.
.
آدمکای شهرما، بازیگرای قابلند … وقتی بشه یواشکی رو قلب هم پا میزارن … قصه روزگار اینه ، به هیچ کسی وفا نکن … روی دلای آدما ، هرگز حسابی وا نکن
.
.
“دنیا” را بغل گرفتیم گفتند : امن است هیچ کاری با ما ندارد. خوابمان برد ، بیدار شدیم ، دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم ….
.
.
سکوت میکنم ! نه اینکه دردی نیست ، گلویی نمانده برای فریاد ….
.
.
هر آنچه خواستیم نیامد به دست … چو بیگانه بودیم به دنیای پست … پی آب بودیم کوزه به دست … چو آب یافتیم کوزه شکست!
.
.
باورم شد پاک بودن ذلت است … عاشقی سوزاندن حیثیت است … باورم شد دوستی ها لحظه ای است … بی وفایی قسمتی از زندگی است … عاشقی چیزی برای هدیه نیست … طرح دریا و غروب و گریه نیست … عاشقی یک کلبه ویرانه نیست … صحبت از شمع و گل و پروانه نیست
.
.
ای غریبه ؛ من یه برگ پاییزی زیر پاهایت نیستم ، یا یه قاب عکس خالی ، من همانم که یه روز عاشقانه فریاد زدی دوستت دارم!
.
.
هر لحظه لبم ترانه غم آموخت … هر لحظه دلم درس شکستن آموخت … پروانه ترین عاشق تاریخ منم … اما شده ام اسیر شمعی که نسوخت !
.
.
ماهیان روی خاک ، ماهیان روی آب … وقت مردن ساحل و دریا چه فرقی میکند … یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد … تلخ و شیرین جهان بی تو چه فرقی میکند ؟
.
.
بی وفایی کن وفایت میکنند … با وفا باشی خیانت میکنند … مهربانی گرچه آیین خوشی است … مهربان باشی رهایت میکنند …..
.
.
در اندرون من خسته دل ندانم کیست …. که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
.
.
وفای اشک را نازم که در شبهای تنهایی ، گشاید بغض هایی را که پنهان در گلو دارم
.
.
سیاهی شبو دوست دارم ، آخه همرنگ روزگارمه ….
.
.
آن کس که دوست داشتم آدم باگذشتی بود ….. از من هم گذشت!
.
.
کسی را خون دل دادم که با من آشنا گردد ، ندانستم که کس خون میخورد خونخوار میگردد
.
.
خدایا میوه کدام درخت باغت را گاز بزنم تا از زمین رانده شوم ؟!
.
.
به چه میخندی ؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به چه چیز؟ به شکست دل من یا که به پیروزی خویش؟ به چه میخندی تو؟ به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد ؟ یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟ به چه میخندی تو؟ به دل ساده ی من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست؟ راست میگویی خنده دار است بخند!
.
.
خسته ام از این زندان که نامش زندگیست … پس قشنگیهای دنیا مال کیست ؟ … باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست … ساختم بادرد تنهایی ، مگر تقدیر چیست؟